خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است�
نظر قبلی برای دنیا همینه بود و این یکی برای کفر: زشت ترین واژه ای که در بشریت تزریق شده همانا کفر است : یعنی که او را تنها؟ دانا؟ توانا؟ صاحب بهشت و جهنم!؟ خاق جهان و..ندونی!؟ و هر کداممون دیگری را با این لغت تشویق کننده به جنایت دیگری را کافر میدانیم؟ اگر او این همه ... دانائی و توانائی و ابهت... دارد چرا خودش اقدام نمی کند و ما را به جان هم انداخته!؟ خردمند شاد ومانا باشیم- ایرج
� به آرامی آغاز به مردن میکنی - پابلو نرودا �
یاد خواهی گرفت....شعری از خورخه لوئیس بورخس
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا...
11342 بازدید
6 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
17 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian